پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

تمام زندگی من

تولد پرهام جونم

سلام پسر گلم عزیزم تو روز 5 شنبه 21/10/92 عصر ساعت 6 بعداز ظهر به صورت طبیعی دنیا امدی و به زندگی سلام گفتی و چشمای قشنگتو باز کردی خوش امدی به خونت گلم امیدوارم زندگی شیرینتو ببینم پسرررررم وای که من عاشقتم اینم یه عکس خوشکل توی بیمارستان ...
24 خرداد 1392

5ماهگی مباررررررررررررررررررررررررک

5 ماهگیت مبارک پسر گلم امروز ساعت 6 بعداز ظهر 5 ماهت تموم شد و وارد 6 ماهگی شدی گلم    چند روزه که یکم سینه خیز جلو میری صورتتو میمالونی به زمین میری جلو اماخیلی کم و زودی خسته میشی قربونت برم . خیلی هم جیغ میکشی وقتی میجیغی خودتم کلی ذوق میکنی  کلا خیلی خیلی شیرینی مامان اما گاهی اوقات هم خیلی اذیت میکنی   راستی کلی واسه خودت حرف میزنی عزیزم همینطور با اسباب بازیهات وبا مامانی همش میگی (هییی هووووووووی و...)جیگر مامانی  میدونی تو بهترین نعمت خدایی عزیزم مامان بابا خیلی دوست دارن عزیزم بوووووووووووووووووووووس   ...
21 خرداد 1392

عزیز مامانی

گل مامانی چند روزه که زور  میزنی و بالا تنه ات رو میاری بالا و چند  ثانیه نگه میداری بعضی اوقات با دستات و میگیری به یه جایی و بلند میشی گاهی هم آرنجتو فشار میدی به زمین و بلند میشی. هنوز موفق به عکس گرفتن نشدم ازت اما مادر جون (مامان بابایی) ازت فیلم گرفته هر وقت ازت در اون حالت عکس گرفتم حتما میذارم تو همین پست  دوست دارم پسر نازم . نمیدونی این چند وقت چقدر شیرین و ناز شدی بوسسسسسسسسسسسسسس یه عالمه که هر چی میبوسمت سیر نمیشم
15 خرداد 1392

گرفتن پا

گلم ، پسرم ، عزیز دلم از دو روز پیش یعنی یک شنبه 5/3/92 تلاش میکردی که بتونی پاتو بگیری و بالاخره آخر شب موفق شدی که با دست چپ پای راستتو بگیری عزیزم  این چند وقت خیلی شیرین شدی گلم مخصوصا وقتی صدای موتور در میاری بووووووووووو   اینم چندتا عکس خوشکل از دست و پای نازت مامانی     ...
7 خرداد 1392

عشق مامانی

پسرم اینارو روز 2 شنبه عصر 30 /2/92 گرفتم ازت اینجا داری فکر میکنی         مگه داری خودزنی میکنی مامان  اینجا هم دیگه خستت شده داری گریه میکنی البته عکست محو شده اما دلم نیومد نذارمش عزیزم اینم خشمته مامانی             ...
4 خرداد 1392

زندگی من

پسر مامانی عزیز دلم از وقتی غلت زدنو به طور کامل و هر روزه انجام میدی خیلی کارا دیگه هم میکنی مثلا جیغ زدن .   و اینکه عروسکات یا هر چیز دیگه ای رو وقتی میارم جلوت میگیرم  میگیریش و بازی میکنی  راستی نمیدونم چه علاقه ای به صورت من داری تا بغلت میکنم تمام صورت منو میکنی توی دهنت یعنی تا جایی که امکانش هست دهنتو باز میکنی و صورت منو میخوری فقط هم صورت منو   راستی به بیرون رفتنم خیلی علاقه داری و اصلا گریه نمیکنی الان چند روزه که عصرا میبرمت بیرون و برا خودت خوش میگذرونی پسرکم اینم دوتا عکس از گل پسرم ...
1 خرداد 1392

4روزگی

اینجا داشتی میرفتی آز تیرویید و زردی بدی که خداروشکر تیرویید نداشتی و زردیتم پایین بود نفس مامان ...
29 ارديبهشت 1392

10روزگی

اینجا 10 روزته یعنی 1/11/1391 و خاله حمیده تو رو روی شکم خوابونده  منم دارم حرص میخورم   ...
29 ارديبهشت 1392

ختنه مبارررررررک گلم

سر گلم عزیز دلم 20 فروردین 92 ختنه کردی از شب قبلش کلی استرس داشتم به هر طریقی بود بالاخره شبو گذروندم .       ساعت 8:20 دقیقه با مامان بزرگ و بابابزرگ وبابایی رفتیم مطب برا ختنه منشی گفت اول داروهاتو بهت بدیم .دارو رو دادیم وبا بابایی رفتی توی اتاق آقای دکتر موذن داشتم از نگرانی غش میکردم خدایا یهو صدای گریه ات بلند شد همزمان منم اشکام ریخت طاقت گریه هاتو نداشتمو ندارم عزیز مامان بعد چند لحظه با بابایی امدی بیرون منشی گفت این بی حسی بود شیر بدین بهش تا بخوابه  بعد ار اینکه خوابیدی با کلی معطلی و وقتی همه مریضا رفتن شما هم رفتین تو اتاق با منو بابایی اما بابا منو بیرون کرد باز دل تو دلم نبود که چی میشه اما خ...
29 ارديبهشت 1392