پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

تمام زندگی من

اولين مسافرت آقا پرهام

پسر گلم روز چهارشنبه 12/4/92 ساعت 4:30 دقيقه از بوشهر به سمت شاهين شهر با عمو محسن و بابايي حركت كرديم و ساعت 3 نيمه شب رسيديم خونه خاله حبيبه. اميدوارم كه اولين مسافرتت خوش بگذره. و امروز كه جمعه ست بابايي به سمت بوشهر حركت كرده و داره ميره خونه .   ...
14 تير 1392

شروع غذا

سلام مامانییییی پسر گلم از روز شنبه 1/4/92 غذا خوردن و با لعاب برنج شروع کردی البته با نصف قاشق چایی خوری و الان که به روز جمعه رسیدیم به 1 قاشق و نصفی رسیدی و اصلا تمایلی به خوردن غذا نداری ولی امیدوارم که غذا خوردنت بهتر شه مامانی دوست دارم پسر نازم اینم بدون که خیلی شیرین شدی و دوست داشتنی ...
7 تير 1392

افتادنت

  مامانیییییییییییییییی امشب از روی مبل افتادی پایین امروز بعد از کشمکش زیاد تصمیم گرفتیم بریم رای بدیم با بابایی بهت شیر دادم و بردمت پایین پیش عمه سمیه و ما رفتیم مدرسه رازی واسه رای اینقد شلوغ بود که از ساعت 7:30تا 10:30 اونجا بودیم. وقتی برگشتیم مامانی بهت شیر دادو بابایی رو صدا کرد که تو رو بگیره من رفتم آشپزخونه کیک بخورم بابایی تو رو گذاشت روی مبل خودشم پیشت نشست یهو یه صدایی امد دیدم مادر جون عمه سمیه بابایی هجوم آوردن رو زمین تا نگو غلتیدی از رو مبل افتادی پسرم  نمیدونی چقدر گریه کردیو گریه کردم عزیزم الهی مامان فدات شه مامان برات بمیره که اینجوری افتادی قربونت برم الانم از خواب بیدار شدی پیش عمه سمیه و مادر جونت د...
24 خرداد 1392

تولد پرهام جونم

سلام پسر گلم عزیزم تو روز 5 شنبه 21/10/92 عصر ساعت 6 بعداز ظهر به صورت طبیعی دنیا امدی و به زندگی سلام گفتی و چشمای قشنگتو باز کردی خوش امدی به خونت گلم امیدوارم زندگی شیرینتو ببینم پسرررررم وای که من عاشقتم اینم یه عکس خوشکل توی بیمارستان ...
24 خرداد 1392

5ماهگی مباررررررررررررررررررررررررک

5 ماهگیت مبارک پسر گلم امروز ساعت 6 بعداز ظهر 5 ماهت تموم شد و وارد 6 ماهگی شدی گلم    چند روزه که یکم سینه خیز جلو میری صورتتو میمالونی به زمین میری جلو اماخیلی کم و زودی خسته میشی قربونت برم . خیلی هم جیغ میکشی وقتی میجیغی خودتم کلی ذوق میکنی  کلا خیلی خیلی شیرینی مامان اما گاهی اوقات هم خیلی اذیت میکنی   راستی کلی واسه خودت حرف میزنی عزیزم همینطور با اسباب بازیهات وبا مامانی همش میگی (هییی هووووووووی و...)جیگر مامانی  میدونی تو بهترین نعمت خدایی عزیزم مامان بابا خیلی دوست دارن عزیزم بوووووووووووووووووووووس   ...
21 خرداد 1392

عزیز مامانی

گل مامانی چند روزه که زور  میزنی و بالا تنه ات رو میاری بالا و چند  ثانیه نگه میداری بعضی اوقات با دستات و میگیری به یه جایی و بلند میشی گاهی هم آرنجتو فشار میدی به زمین و بلند میشی. هنوز موفق به عکس گرفتن نشدم ازت اما مادر جون (مامان بابایی) ازت فیلم گرفته هر وقت ازت در اون حالت عکس گرفتم حتما میذارم تو همین پست  دوست دارم پسر نازم . نمیدونی این چند وقت چقدر شیرین و ناز شدی بوسسسسسسسسسسسسسس یه عالمه که هر چی میبوسمت سیر نمیشم
15 خرداد 1392